loading...

شهروز براری صیقلانی

داستان کوتاه مجازی،رمان مجازی ،داستان بلند،

بازدید : 829
دوشنبه 14 ارديبهشت 1399 زمان : 7:23

من در زندگی معجزه دیده ام . اما یستگی دارد شما تصورتان از معجزه چه باشد ؟ من اولین بار در دو سالگی در روی بالکن سوار تاب کودک بودم و مادرم همزمان با حل کردن جدول ، مرا تاب میداد و همچنین تلفنی مشغول غیبت کردن بود که ناگهان از طبقه چهارم اپارتمان طناب تاب از آویز در امد و من به پرواز در آمدم اما؟.. پرواز؟ بی پر؟... بی بال؟.. شاید بهتر است بگویم سقوط ازاد...
من خیلی بی خیال و سرخوش و شادمان سقوط کردم و بدون برداشتن حتی یک خراش زنده و سالم ماندم .البته دکه‌ی سبزی فروشی مادر اقافریبرز که برویش آفتاده بودم خراب شده بود . و مادر اقا فریبرز هم که از کمر شکسته بود و سرپا شبها میخوابید ، چون کل اندامش را با داربست سرپا نگه داشته بودن و خرج زندگیش نیز به گردن اقا فریبرز افتاده بود .
من خوش شانسم
مثلا در سه سالگی دستم لای درب ماشین ماند و تمامی‌انگشتانم به کمک بخیه و پیوند توسط دکتر نوربالا به هم وصل شد اما بیمه هیچ دیه و یا خثارتی نداد ، زیرا ماشین برای پدرم بود ، و تمام معادلات مالی پدرم بر هم ریخت و نقش بر اب شد . من همیشه خوش شانسم ،
مثلا ابله گرفتم ، و فقط سه تا جوش زدم یاکه توی تصادف مهیبم ، بهار دنده عقب زد به من ، و من زنده باقی موندم ، پرچم لعنتیم رو کوبیدم به سقف. . شما گوشتون با منه دیگه!!...نه؟...
در شش سالگی با تفنگ کلت کمری دوست پدرم که پلیس بود به پای خودم شلیک کردم و گلوله از فاصله‌ی دو انگشت بزرگ پایم رد شد و در عوض چون طبقه‌ی دوبلکس یک کلبه‌ی چوبی ایستاده بودم گلوله در طبقه پایین به باسن اقا خلیل اصابت کرد و باقی قضایا
. من در کودکی مریض هم خیلی میشدم مادره کم سواد و عزیزم بجای دکتر ، مرا پیش رمال و جادو گر میبرد ، تا هفت سالگی از بس که کاغذهای دعا و سرکتاب و طلسم شکن و دعای رفع بی بختی را درون نعلبکی اب گرفته و داده بودند خورده بودم که به مرور در این زمینه متخصص و کارشناس تجربی شده بودم و از طعم اب درون نعلبکی میتوانستم بگویم که‌‌ان‌دعا را کدام رمال و یا جادوگر و یا فالگیر نوشته و دعا در چه زمینه‌‌‌ای هست . خخخ
خب البته از سر تجربه‌ی فشرده در سن کم. و تکرار مکررات یاد گرفته بودم‌‌ان‌اب نعلبکی که رنگش به ابی میزند. یقینن دعای رفع بی بختی ست. چون از بس که طولانی بود که پشت و روی کاغذ را پر از واژه و کلمه میکرد و خب جوهر در اب ولرم نعلبکی پخش میشد و. اب نعلبکی به رنگ جوهر در می‌امد .
خلاصه سر تان را درد نمی‌اورم. من تا به هفت سالگی. از بس جوهر خودکار و یا جوهر نبات خوشنویسی رمال‌ها را نوشیده بودم که در هفت سالگی اگر توف میکردم ،توف من سبز یا ابی رنگ بود و هم کلاسی‌هایم مرا با مداد رنگی. اشتباه میگرفتند . *****************هفت سالگی *************
از شوخی بگذریم
اول دبستان. کلاس ما شلوغ و تنگ بود بیش از پنجاه نفر بودیم . و اقای معلم به من توجه نمیکرد و هممسیر و همسایه‌ی ما بود و قصد ازدواج با دختر ترشیده‌ی زهرا رختشور را داشت و جشن نامزدی اش. در راه بود ... من از درخچه‌ها و نهال‌های حاشیه‌ی پیاده رو همیشه خوشم می‌امد و نگران بودم که نکند با ورود به مهرماه و پاییز انان زرد شوند ، ،من همیشه از نان سنگک بیشتر خوشم می‌امد تا نان لواش ....
اولین بیست را که گرفتم. چنان مست و مدهوشش شدم . که تمام مسیر بازگشت تا به خانه را دفتر املا را باز کرده و جلوی چشمانم گرفته و خیره به عدد بیست بودم که صدای ترمز ماشین و جیغ اسفالت از داغ دست ساییده شدن و اصطحکاک لاستیک یک کامیون دنیا را پیش چشمانم سیاه کرد .
راننده‌ی بیچاره بخاطر انکه مرا زیر نگذارد فرمان را سمت پیاده رو چرخانده بود و تعداد زیادی از همکلاسی‌هایم ا زیر گذاشته و از دکه‌ی اقا فریبرز هم رد شده بود و انرا با خاک یکسان کرده بود سپس چند درختچه رو زیر کرده بود و وارد صف نانوایی سنگگ شده بود. اما من خوشحال بودم چون بیست گرفته بودم. ولی در اصل. زحمت را راننده‌ی کامیون کشیده بود و از فردای انروز. کلاسمان خلوت بود و در هر نیمکت سه نفره تنها یک نفر مینشستیم زیرا قاب عکس باقیه افراد غایب با نوار مشکی بالای تخت تابلو خورده بود. بعلاوه عکس اقای معلم در وسط شان .
و صف نانوایی نیز. هرگز شلوغ نبود زیرا مردم نان لواش را ترجیح میدادند تا زنده بمانند و دکه اقا فریبرز نیز تا مدتها همانگونه نقش بر زمین بود و اقا فریبرز که لحظه‌ی سانحه بیرون درب دکه خم شده بود تا سر نوشابه‌‌‌ای را بردارد تنها از ناحیه. باسن دچار شکستگی شده بود و شبهای زیادی را ناچار کنار مادر پیرش سرپا میخوابید و بعدها روز مزد میرفت و کارگری میکرد

داستان عجیب ولی حقیقی جن
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 2

آمار سایت
  • کل مطالب : 21
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 13
  • بازدید کننده امروز : 9
  • باردید دیروز : 21
  • بازدید کننده دیروز : 18
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 227
  • بازدید ماه : 699
  • بازدید سال : 38730
  • بازدید کلی : 52763
  • کدهای اختصاصی